ز راه لطف درین کلبۀ خراب خرام


که من ترا ز تو خواهم نه نامه و نه پیام

وگر قدم نکنی رنجه حکم نتوان کرد


علی الخصوص که تو حاکمی و بنده غلام

دل مرا سر چندین شکیب ممکن نیست


کدام شیفته ساکن بود به صبر مدام

به صابری نتوان کرد عاشقی بنگر


که راه عشق کدام است و راه صبر کدام

کجا که روی تو بینند خلد نیست حلال


کجا که وصل تو خواهند کعبه نیست حرام

چه باک اگر بفتادم ز چشم دشمن و دوست


چه التفات بود عشق را به ننگ وز نام

غمی به هر نفسی بر دلم منه بنشین


سری به هر قدمی در رهت نهم بخرام

حمایت تو نماید مرا ز هجر خلاص


عنایت تو رساند مرا ز وصل به کام

ترا وفای من و شفقت نزاری بس


مرا رضای تو و رحمت خدای تمام